سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

سپارنده دانش نزد غیر اهل آن، مانندآویزنده گوهر و مروارید و طلا بر گردن خوکان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

روزهای تنهایی
سه شنبه 88/6/31 ::  ساعت 10:33 صبح

دمتون خود بهاره دست من خود زمستون

آب کنید غم دستامو توی خورشید دستاتون

واسه ما جایی بذارید گرچه مارو دوست ندارید

همه دنیا فدای اون دل ازما جداتون

 

 

 

بوسه هایت ، جنس باران
لبانت به از صد چشمه ساران
به دو چشمانت رشک ورزد ماه تابان
و گیسوانت بسانِ رودی بی پایان ،
مرا تا بیکرانِ جنون رهنمون خواهند ساخت !
چه سخاوتمندانه است
اینک
شکوهِ حضورت ، در آغوشم
با گرمای وجودت
ای طلوع جاودان
آب کن
برفهایِ این دلِ یخزده و خاموشم
ای دستهایِ تو سرشار از آسمان
با هر نوازشت
در من رنگین کمان بساز!
و با هر لبخندت
خورشید را
به میهمانیِ چشمهایم دعوت کن !
گلهایِ سرخِ درونِ سینه ات را
به لمسِ نگاهم بسپار
و از منِ اهل پاییز
برگهای زردم را بتکان !
می خواهم با بوی تنت
بهار را
من ، رج به رج
نفس بکشم
و آنگاه
برای بودنت ، ستاره نذر کنم
هر شب ، یکی
تا به تعظیم ات آورم !
با هر بار گفتنت که:
دوســـــــــــتـت دارم
بنای عقل را در هم خواهم کوفت !
من آسمان را به اشکِ شوق خواهم کشید
تا کویر را با خنده پر کنم !
و ساقه های گندم را با زمزمه های باد، سرمست !
من خدا را هم
از ایمان خویش
خواهم ترساند !!
بــــــــــاور کن ...
 

رفتم رفتم
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هرکجا
هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زنده ام عشقت بهانه
من
پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانه من
تا ریزد گل از رخت در آشیانه
من
رفتم و بار سفر بستم  با تو هستم هرکجا هستم

آهم را می شنیدی به حال زارم می رسیدی
نازت را می خریدم تو ناز من را می کشیدی
به خدا که تو از نظرم
نروی
چو روم ز برت ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجا
هستم

اگر مراد ما برآید چه شود
شب فراغ ما سرآید چه شود
به خدا کس ز
حال من خبر نشد
که به جز غم نصیبم از سفر نشد
نروی یک نفس ز پیش چشم من
که
به چشمم به جز تو جلوه گر نشد
رفتم و بار سفر بستم   با تو هستم هرکجا
هستم

 

 

 

 

¤ نویسنده: مریم کیانیان


سه شنبه 88/6/31 ::  ساعت 10:26 صبح

عاشقانه

 

تمام ناتمام من با توتمام میشود

 

 

 


¤ نویسنده: مریم کیانیان


چهارشنبه 88/3/13 ::  ساعت 10:34 صبح

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ .....!


خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ خداحافظ

همین حالا

خداحافظ

 

 

ادامه مطلب...

¤ نویسنده: مریم کیانیان


چهارشنبه 88/3/13 ::  ساعت 10:33 صبح

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ .....!


خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ خداحافظ

همین حالا

خداحافظ

 

 

ادامه مطلب...

¤ نویسنده: مریم کیانیان


چهارشنبه 88/3/13 ::  ساعت 10:20 صبح

در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم


در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم


در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم


در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم


ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم


¤ نویسنده: مریم کیانیان



3لیست کل یادداشت های این وبلاگ


خانه
مدیریت وبلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه

:: کل بازدیدها :: 
11543

:: بازدیدهای امروز :: 
0

:: بازدیدهای دیروز :: 
0


:: درباره من :: 

روزهای تنهایی
مدیر وبلاگ : مریم کیانیان[6]
نویسندگان وبلاگ :
مریم کیانیان
مریم کیانیان (@)[0]



:: لینک به وبلاگ :: 

روزهای تنهایی

::فهرست موضوعی یادداشت ها ::

عاشقانه ها . عکس . هستی من .

:: دوستان من ::

هر چی تو فکرته

:: لوگوی دوستان من ::



::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

::موسیقی وبلاگ ::

:: اشتراک درخبرنامه ::